توان
مجله کانون مهندسان ایرانی مقیم اتریش

چهارشنبه سوری و سیزده به در

مژده اشرفی • ۱ فروردین ۱۳۸۴ • فرهنگ و هنر

آخرین چهارشنبه قبل از حلول سال جدید را چهارشنبه سوری می‌گویند، که البته شب آن، یعنی غروب سه شنبه مهم است نه خود چهار شنبه. جشن چهارشنبه سوری یکی از مراسم بسیار جذاب و مفرح ما ایرانیان به شمار می‌آید. این جشن در قبل از تهاجم اعراب در بین نیاکان ما به جشن سوری مرسوم بود. سور به معنی سرخ می‌باشد و چون این جشن با برپا کردن آتش همراه است، به این نام مرسوم گردید. آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبل‌های خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاریک سال پیدا کنند و به روزهای آغازین بهار برسند.

مراسم شب چهارشنبه سوری بطور اجمالی

همه کار به این منظور است که در این شب خوشی بیاید و غم برود.
جالب ترین و مرسوم ترین مراسم این شب برپاکردن آتش با بته و خار در سر گذرها، بر سر بامها و یا در حیاط خانه‌ها می‌باشد. افراد شرکت کننده در کنار آتش جمع می‌شوند و همراه با رقص و آواز یک به یک از روی آتش می‌پرند و جمله  «سرخی تو از من،  زردی من از تو» را تکرار می‌کنند، به این معنی که سرخی و تازگی و روشنایی آتش از آن من و زردی و مریضی و بدی من نیز از آن آتش، تا در آتش بسوزد و پاک شود. وقتی آتش سوخته و تمام شد، اگر در خانه مراسم انجام شده باشد، خاکسترها را جاروب نموده و جمع می‌کنند و می‌دهند یک نفر از خانه بیرون ببرد. در این موقع همه اهل خانه جمع شده، می‌پرسند: «کجا می‌روی؟»، می‌گوید: «کوچه». می‌پرسند: «چی چی می‌بری؟» می‌گوید: «درد و بلای اهل خانه». این شخص با خاکسترها بیرون می‌رود و در را بروی او می‌بندند. پس از آنکه خاکسترها را بیرون ریخت بر می‌گردد و در می‌زند. اهل خانه با هم می‌پرسند: «کی هستی؟»، می‌گوید: «منم». می‌پرسند: «از کجا آمده‌ای؟»، می‌گوید: «از عروسی». می‌پرسند: «چی چی آوردی؟» می‌گوید: «تندرستی».

مقارن غروب قبل از تشریفات جهیدن از روی آتش و گاهی هم بعد از آن باید کوزه‌ای شکسته شود. این رسم به این شکل انجام می‌شد که در یک کوزه کم ‌زغال (نشان سیاه بختی) و اندکی نمک (نشان شوری چشم) و یک سکه کم ارزش می‌گذاشتند و بعد از کمی ‌رقص و دست به دست گرداندن این کوزه، نفر آخر آن را سر بام می‌برد و از آن بالا به پایین می‌انداخت. کوزه‌ای که شکسته می‌شد باید کهنه ترین کوزه‌ها باشد زیرا آن کوزه حامل غمهاست. خلاصه چون می‌شکست اهل خانه یک صدا می‌پرسیدند: «چه بود شکستی؟»، می‌گفت: «قضا – بلا». می‌گویند: «توی آن چه بود؟»، جواب می‌دهد: «توی آن غم و غصه».

دیگر سنت این زمان فال گوش است. بعد از جستن از روی آتش و شکستن کوزه قضا و بلا، فال گوش ایستادن شروع می‌شود. بعضی عقیده دارند که اگر شب چهار شنبه سوری فال بگیرند فالشان درست در می‌آید. از این رو به ویژه در گذشته‌ها اگر کسانی می‌خواستند فال بگیرند، سر چهار راه به نحوی که کسی آنها را نبیند در تاریکی و یا دالان خانه رو به قبله می‌ایستادند و به گفت و گوی عابرین گوش می‌دادند. اگر عابرین سخنانی امید بخش در مورد عقد، عروسی، معامله‌ای سود دار، خبر خوشی که شنیده‌اند و یا مژده‌ای که داده‌اند، بیان می‌کردند، به فال نیک گرفته می‌شد و نوید آن بود که سالی نیکو و پر از شادی و سرور در پیش است و اگر بر عکس از اختلاف، نزاع، مرگ، ضرر، ناخوشی و خبر‌های ناگوار گفت و گو می‌شد نشان این بود که سال نو سال نیکویی برای فال گیرنده‌است. رهگذران هم چون می‌دانند شب چهارشنبه سوری است سر چهار راهها مواظب هستند حرفهای امید بخش بزنند. دربعضی اوقات نیز زنان کاسه‌ای را بر می‌داشتند و به خانه این و آن می‌رفتند و با پول یا فلز یا شئ به کاسه می‌زدند که صدای تصادم شئ و کاسه شنیده شود و صاحبخانه با خبر گردد و بیاید دم در. وقتی صاحبخانه می‌آمد و آنها را می‌دید حرفی رد و بدل نمی‌شد. اگر صاحبخانه می‌رفت و برایشان شیرینی و آجیل می‌آورد نشان خیر و برکت بود و اگر نه بر عکس.

این عقیده نیز وجود دارد که ارواح گذشتگان افراد، در این روز دوستان و یاران خود را نظاره می‌کنند. بسیاری از مردم خصوصاً بچه‌های خود را در لباسی مخفی می‌کنند و در حالیکه با قاشق به ظرفی می‌زنند به در خانه‌ها می‌روند و مردم برای رفع بلا چیزی به آنها مژدگانی می‌دهند، به این سنت «قاشق زنی» می‌گویند. مردم برای اینکه آرزوهایشان به حقیقت بپیوندند به آنها انواع غذاها می‌دهند، بعضی از این هدایای مردم عبارتند است: سوپ، آجیل، میوه، پسته، مغز بادام، فندق، انجیر و کشمش.

بعضی‌ها برای اینکه گره از کار فرو بسته آنها گشوده شود، گوشه دستمال یا چهار قد یا چادر یا پیراهن خود را گره می‌زدند و می‌رفتند سر گذر در یک جای خلوت در تاریکی می‌ایستادند اولین کسی که از آنجا عبور می‌کرد خواه زن باشد خواه مرد یا بچه گره را جلو او می‌بردند بی آنکه حرفی دیگر بزنند می‌گفتند: «گره از کارم باز کن»، به کسی که این پیشنهاد شده واجب بود که گره را باز کند و برود. این گره گشایی به وسیله قفل هم ممکن است. در آن صورت باید گفت «کار بسته‌ام را باز کن».

برای اینکه کارها خوب شود و زندگی رونق گیرد و مخصوصاً دخترهای دم بخت سفید بخت شوند اعتقاد بر این بود که باید شب چهارشنبه سوری وقتی که هوا کاملاً تاریک شده رفت به دکان عطاری، که اگر دکان رو به قبله باشد بهتر است. آن وقت باید یک پول به عطار نشان داد و گفت: «کندروشا برای کار گشا». البته عطار از جایش حرکت می‌کند که کندروشا بدهد، همین که عطار رویش را برگرداند باید فرار کرد. بعد به همین ترتیب باید از دکان دیگر «خوشبو» بخواهند باز فرار کنند. بعد از دکان سوم که حتماً باید رو به قبله باشد باید اسپند و کندر بخرند و ببرند به خانه با تشریفات لازم دود کنند تا از چشم بد در امان باشند و کار بسته شان باز شود.

رسم دیگر این بود که باید هفت دانه پنجاه دیناری برداشت و از هفت دکان عطاری رو به قبله اسپند و کندر خرید و همه را مخلوط کرد و در یک کیسه ریخت و به دیوار رو به قبله آویزان کرد. شب، همین که تشریفات دیگر تمام شد موقع چراغ روشن کردن از آن اسپند یک مشت در آتش باید ریخت. این کار باید به دست بزرگترین خانمی که در خانه هست، از نظر سن، انجام گیرد. او باید بچه‌ها را یکی یکی از میان دود اسپند بگذراند. قبل از ریختن اسپند در آتش باید آنرا دور سر همه اهل خانه گردانده و این ورد را بخواند: «اسپند اسپند دانه اسپند سی و سه دانه بترکد چشم حسود بیگانه. همسایه دست راستی، همسایه دست چپی، همسایه روبرو، همسایه پشت سر… »

زنان شیراز در سابق عقیده داشتند که در شب چهار شنبه سوری باید حتماً به سعدیه رفت و در آب سعدیه آب تنی کرد. پیر زنانِ با نشاط قدیمی شیراز، در شب چهارشنبه سوری بزک نموده و مجلس عیشی رو به راه می‌کردند. در این مجلس از ترانه‌های قدیمی خوانده می‌شد و دایره نیز می‌زدند و همه ابراز سرور می‌کردند.

پس از ختم این تشریفات اهل خانواده گرد هم جمع می‌شوند وبه خوردن آجیل مشکل گشا شامل هفت نوع خشکبار و شیرینی می‌پردازند و به شادی و تفنن مشغول می‌گردند.

در پایان نیز، پس از خوردن آجیل اهل خانه دور هم می‌نشینند و فال می‌گیرند. فال با حافظ یکی از فال‌های شب چهار شنبه سوری است ولی بهتر آن است که با «بولونی» فال گرفته شود. در همه خانه‌ها از این شیشه‌ها یا کوزه‌های دهان گشاد که بولونی نامیده می‌شود هست. زن‌ها و دختر‌ها و بچه‌ها جمع می‌شوند، یک بولونی وسط می‌گذارند همه کسانی که در فال گرفتن شرکت کرده‌اند یک چیزی در آن می‌اندازند. یکی شانه سرش را، یکی انگشترش را، یکی گوشواره‌اش را، یکی دست بند و غیره. آن وقت به عده فال گیرها کاغذ چهار گوش درست می‌کنند و در بولونی می‌اندازند. یکی از دو بچه کوچک، که در دو طرف میز می‌نشانند، اشیایی را که توی کوزه است و دیگری یکی از آن کاغذ‌ها را بیرون می‌آورد. چیزی که در کاغذ نوشته شده فال خوشبختی صاحب آن نشانی است.

سیزده به در

یکی دیگر از آیین‌های نوروزی، آیین سیزده به در است. روز سیزدهم فروردین ماه، یعنی سیزدهمین روز نوروز را، «سیزده به در» می‌گویند و از مجموعه جشن‌هایی است که سر آغاز آن چهار شنبه سوری بوده، با نوروز به اوج خود می‌رسد و از آنجا که نوروز باید در جایی به اتمام برسد، در سیزدهم فروردین این جشن‌ها به پایان می‌رسند.

در ادبیات کهن ایران زمین، اعداد و ارقام دارای مفاهیم خاصی بوده‌اند که این مفاهیم هنوز در میان سنت‌های به جای مانده از آن زمان به چشم می‌خورند. اعداد سه، هفت و سیزده و بسیاری اعداد دیگر در ایران باستان مفاهیمی ‌پیچیده از تأثیرات نجومی‌ و پدیده‌های جاری در قرن‌ها و دوره‌ها به دنبال داشته‌اند. تأثیر این اعداد بر روی سنت‌های کهن ایران به حدی بوده است که جلوه برونی آن در هفت سین، هفت خوان رستم، هفت شهر عشق، هفت اورنگ و سیزده به در به طور روشن نمایان است.

سیزده به در یکی از سنت‌های رایج ایرانی است که از قدمتی بسیار برخوردار است. این سنت با فراگیری خود در کل پیکره اجتماعی ایران یک اسطوره معنایی در سطح وسیع اجتماعی به وجود آورده است.

در زمینه پیدایش نام «سیزده به در» در میان آثار به جای مانده از گذشتگان اتفاق نظر محسوسی به چشم نمی‌خورد، ولی باید اذعان داشت که روز «سیزده به در»  دارای جایگاه خاص تاریخی در میان اهالی ایران زمین بوده است. تا آنجا که در زمینه تبار شناسی «سیزده به در» باید به اساطیر قدیمی‌ بر جای مانده در ایران رجوع کرد.

در اساطیر ایران، عمر جهان هستی دوازده هزار سال آمده است و پس از این دوره جهان بسته می‌شود و انسانهایی که وظیفه آنها در جهان هستی، جنگ علیه اهریمن است با سپری شدن این دوازده هزار سال و ظهور سوشیانس، ناجی موعود، سرانجام به پیروزی و ظفر میرسند و در هزاره سیزدهم تحت راهنمایی سوشیانس در بهشت به زندگی خود ادامه می‌دهند.

به نظر می‌رسد عدد دوازده از بروج دوازده گانه گرفته شده باشد، که آگاهی نسبت به آنها می‌تواند نشان از وسعت دانش ایرانیان در آن زمان به علم ستاره شناسی داشته باشد.

به این ترتیب، در تقویم ایرانی، نخستین دوازده روز سال، «جشن زایش انسان‌ها» ، تمثیلی از دوازده هزار سال زندگی و نبرد با اهریمن است و روز سیزدهم تمثیلی از هزاره سیزدهم و آغاز رهایش از جهان مادی است. به همین دلیل نیز، روز سیزدهم که در واقع نمادی از زندگی انسان در پردیس است، متعلق به ستاره باران انگاشته می‌شد، زیرا نزول باران بهاری باعث سرسبزی و طراوت زمین شده و نمایه‌ای از بهشت را به وجود می‌آورد. این اعتقاد در ایران باستان موجب می‌شد، سیزدهم نوروز، روز ویژه طلب باران بهاری برای کشتزارهای نومید، انگاشته شود.

رسوم این روز در ایران باستان متنوع است. در این روز، از دیر باز مردم ایران به دشت و صحرا می‌روند تا با شکست دیو خشکسالی، گوسفندی برای فرشته باران قربانی و بریان کنند تا این فرشته کشت‌های نومید را از باران سیراب کند. و یا رسم بوده است که سبزه سفره هفت سین را به نخستین رودی که از روستا یا شهر می‌گذشت بسپارند تا با پیوستن به مزارع و کشتزار‌ها به آنها رونق و برکت بخشد.

در تهران قدیم در روز سیزده به در، مردم نسبت به طبخ و مصرف دمی یا دمپختک باقالا که غذای اصلی محسوب می‌شد و سپس بلغور یا آش رشته اقدام می‌کردند. حبوبات و سبزیجات آش و بلغور در خانه پخته می‌شد و تنها در دشت و باغ، آب و رشته آن افزوده می‌شد. اما مرسوم بود که از قابلمه بزرگ آش رشته، حتی شده به اندازه یک پیش دستی یا نعلبکی به اطرافیان بخشیده می‌شد. زیرا معتقد بودند که ممکن است در آن میان، پسری نا بالغ، زنی حامله یا طفلی باشد که هوس کرده باشد. خوردن کاهو سکنجبین و چاقاله بادام از رسومات عصر سیزده به در است.

در ایران کنونی، در این روز همه خانواده‌ها به گردشگاههای خارج از شهر می‌روند و به گردش در گلزارهای زیبا و باغ‌ها می‌پردازند. کودکان و نوجوانان نیز با هم به بازی و ورزش‌های دسته جمعی می‌پردازند.

در این روز پسرها و دخترهای جوان به امید برآورده شدن آرزوها و یا یافتن همسری مناسب سبزه‌ها را گره می‌زنند. اعتقاد بر این است که وقتی گره سبزه‌ها باز شوند تمامی مشکلات حل می‌شوند و آنها به آرزوی خود می‌رسند. مرسوم است که هنگام گره زدن سبزه دخترها چنین زمزمه کنند: «سیزده به در، سال دگر، بچه بقل، خونه شوهر». در پایان روز، سبزه را به دور می‌اندازند، زیرا معتقدند که این سبزه تمامی دردها و بیماریها را در خود جمع نموده است. بنابراین دست زدن به سبزه دیگران موجب انتقال این مشکلات به فرد دیگری می‌شود.

در این روز از هر گوشه دشت و صحرا، صدای ساز و آواز مردان و زنان به گوش می‌رسد. همه شادی و پایکوبی می‌کنند و آنان که صدای خوشی دارند به آواز خواندن می‌پردازند.


مآخذ و مراجع و کتاب‌های دیگر در این زمینه:

۱)     گاهشماری و جشن‌های ایران باستان، نوشته و پژوهش هاشم رضی
۲)     دینکرد، کتاب سوم ، پشتوتن سنجانا، جلد نهم
۳)     جهان فروری، دکتر بهرام فره وشی
۴)     زندگی ایرانیان در خلال روزگاران، مرتضا راوندی
۵)     جستاری چند در فرهنگ ایران، دکتر مهرداد بهار
۶)     تاریخ و فرهنگ  ایران، دکتر محمد محمدی ملایری
۷)     نوروز جمشیدی، دکتر جواد برومند سعید
۸)     ایران کوده،شمارة ۱۵، تقویم و تاریخ در ایران، استاد ذبیح بهروز
۹)     فرهنگ نام‌های اوستا، هاشم رضی
۱۰)   آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران، دکتر محمود روح الامینی
۱۱)   آثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی
۱۲)   التفهیم ، ابوریحان بیرونی
۱۳)   مراسم «میر نوروزی»،  مجلة میراث فرهنگی، بهار ۱۳۸۱  دکتر رحمت مهراز

• همه‌ی نوشته‌های مژده اشرفی

دیدگاه خود را بیان کنید.