گفتگویی با آقای جواد پارسای
دکتر احمد صابری • ۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ • شماره ۱۳۸۳ – بهار • فرهنگ و هنرخواننده گرامی: فرصتی دست داد که این بار بتوانیم با آقای جواد پارسای در رابطه با پیشینه خدماتی که ایشان در وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و هنر در ایران داشتهاند گفتگویی دوستانه داشته باشیم.
ایشان فارغالتحصیل رشته تربیت معلم و ادبیات فرانسه از دانشگاه تبریز هستند. در طول خدمت در دو وزارتخانه، دوره های ویژه کوتاهمدتی هم در زمینه مدیریت و برنامهریزی آموزشی و برنامهریزی کاربرد آموزشی موزه ها گذراندهاند. مسئولیتهای ایشان در موقعیتهای مهم در دو وزارت یاد شده، به فعالیتهای وی درایران محدود نمیشود، بلکه وی در بسیاری از نشستهای سازمانهای بینالمللی نیز به عنوان نماینده کمیته ملی موزه های ایران شرکت کردهاند که هنوز هم در آنها عضویت و فعالیت دارند. از سوی دیگر در برنامهریزیهای آموزشی نیز با کارشناسان غیر ایرانی یونسکو همکاری داشتهاند.
آقای پارسای، بیش از یک دهه است که با خانواده خود در شهر وین ساکن هستند، هماکنون در «انستیتو کارآموزی و کاریابی» اداره یک کتابخانه تخصصی را که خود پایهریزی کردهاند، بعهده دارند و در یک پروژه نیز تدریس میکنند. ایشان عضو فعال کمیته بینالمللی موزهها (ICOM) و عضو کمیته ملی موزههای اتریش میباشند و همزمان یکی از کوشندگان «کمیته پشتیبانی از زبانهای در شرف نابودی» در دانشگاه کلن- آلمان میباشند.
ایشان در این مدت، در سازمانها و انجمنهای ایرانی و اتریشی، با ایراد سخنرانیها و نمایش اسلاید از آثار برجسته موزههای ایران، به معرفی فرهنگ غنی ایران پرداختهاند.
پرسش: آقای پارسای چطور شد که به اتریش آمدید و چرا وین؟
پاسخ: در سال ۱۹۷۵ ماموریتی داشتم که از سوی وزارت فرهنگ و هنر، که درباره کاربرد آموزشی موزههای اتریش و چگونگی موزهآرایی موزههای بیوگرافیک در وین مطالعه بکنم و مدارکی را نیز در این راستا جمعآوری بنمایم. شهر وین، دارای شمار زیادی از موزه – خانههای هنرمندان و دیگر شخصیتها میباشد و از این نظر یکی از شهرهای بینظیر در دنیا است. در آن سال، ما در حال برنامهریزی برای برپایی «خانه صبا» به عنوان زندگی- خانه استاد و همزمان معرف موزه موسیقی، بودیم. موزه دومی هم که از پس آن راهاندازی میشد، خانه هدایت، به نشانه موزه ادبیات بود. از اینرو بود که من به این ماموریت اعزام شدم.
پرسش: پس از این دوره و بازگشت به ایران، چگونه توانستید این تجربیات را پیاده کنید؟
پاسخ: آنچه از موزه های اتریش آموختیم، توانستیم در ایران بکار ببندیم. این یافته ها بیشتر در بهره گیری از امکانات تکنیکی برای ارائه و نگهداری اشیاء در موزهها بود. از آن جمله، امور تکنیکی ویترین بندی، نوردهی، نگهداری اشیاء در انبارها و حفاظت از آنها در برابر آسیب های جوی بود. در این زمینه ما هنوز هم برای موزه های ایران آگاهی های روزمره علمی را لازم داریم.
پرسش: بعد از این تجربیات مهم، در تهران چه کردید؟
پاسخ: ما خانه استاد صبا را به صورت موزه موسیقی و «مکتب صبا»، یعنی مکانی برای آموزش و پژوهش موسیقی سنتی ایران در آوردیم. همه این بخشها و اسناد و اشیای موزهای را بدون تجددخواهی و نوسازی، بر پایه عناصر فرهنگ ایرانی بر پا کردیم.
پرسش: چه استقبالی از طرف مردم، بالاخص دانشجویان رشته موسیقی انجام گرفت؟
پاسخ: در بخشی از موزه، کلاسی با شکل و هیئت کلاس صبا بازآفرینی شد. در این کلاس علاقمندان به آموختن سازهای سنتی توسط هنرمندان این رشته میپرداختند، رویآوری شایانی شد. یکی از آموختگان مکتب صبا، استاد فرامرز پایور نیز از پشتیبانان ارزنده این برنامه بود که در مرکز تصمیمگیری و اجرای هر برنامه قرار داشتند.
پرسش: موسیقی کلاسیک چطور؟
پاسخ: موسیقی سنتی ایران آن زمان امکانات خوبی برای ارائه داشت، یکی از بهترین پشتیبانان این راه، گروه اکستر مجلسی بود که در کنار رادیو- تلویزیون، تالار رودکی نیز، بیشترین امکانات را بدان میداد.
پرسش: در بالا از عضویت شما در «کمیته حمایت از زبانهای در شرف نابودی» صحبت شد، مثلا چه زبانهایی و چرا آنها در شرف نابودی هستند ودر کجا این تهدید بیشتر است؟
پاسخ: در این زمینه، پژوهش همهجانبهای، در بسیاری از دانشگاهها انجام میگیرد. برآیند این پژوهشها بسیار نگرانکننده هستند. گروهی از زبدگان زبانشناسی، از سالهای پس از جنگ جهانی به این طرف، به فکر پشتیبانی جدی از آنچه که هنوز باقی مانده است، افتادند. گزارشهای ارائه شده نشان میدهد که از شش هزار زبان شناخته شده موجود در دنیا، که دارای نشانههای نگارشی (الفباء) میباشند، تا پایان سده ۲۱ مسیحی، کمابیش یک دهم شان، شانس بازماندن خواهند داشت. زیانی که این نابودی برای فرهنگ بشریت دارد، تنها به دلیل از بین رفتن زبان نیست، هر زبانی، محمل بار فرهنگی و عملی گفتارکنندگان و منطقه خود است، با نابودی هر زبانی، بخشی از دانش و فرهنگ انسانی نیز ازما رو برمیگرداند. دانشمندان این رشته، جزیرههای زبانی بیشماری را در کشورهای گوناگون شناسایی کردند و پروژههای زیادی هم برای پشتیبانی از آنها در دست اقدام دارند.
پرسش: در ایران چی؟
پاسخ: درایران نیز جزیرههای زبانی زیادی شناسایی شدهاند و کوشندگان نیز بسیاری از آنها را، از ۴۰-۳۵ سال پیش ثبت و ضبط کردهاند و میکنند. من در حدود ۳۵ سال پیش کتابی پژوهشی درباره دو جزیره زبانی «تاتی و هرزنی» واقع در آذربایجان خواندم که در آن، برآیند پژوهش استادم، شادروان عبدالعلی کارنگ، به صورت گزارشی چاپ شده بود. در حال حاضر مناطق دیگری از این قبیل نیز در ایران و دیگر کشورها، شناسایی شده و زیر پوشش بازبینی و پشتیبانی هستند. در مورد علت از بین رفتن این زبانها نیز، میتوان خیلی کوتاه، ولی کلی، به هجوم تکنولوژی جدید، نبود نیاز به کاربری زبانهای جوامع کوچک و در بسیاری موارد فشار ناشی از حکومتها بدلایل سیاسی و ناسیونالیستی اشاره کرد. در حال حاضر نیز یکی از تهدید کنندههای مهم، فنآوری الکترونیک (کامپیوتر) به شمار می رود.
پرسش: لطفا کمی هم به پیدایش نخستین موزه در ایران و کلا ً تاریخچه موزهها اشارهای کنید.
پاسخ: موزهشناسان بر این باورند که در یونان باستان مردم به نمادهای باوری خودشان، که از آنان تحت عنوان خدایان نام میبردند، ارمغانهایی پیشکش میکردند. این ارمغانها را به صورت دستساختههای خود، برای خدایان نهگانه: شعر، سرود، هنر مردمی و… (میوزها) در مکانهایی جای میدادند که بعدها به عنوان معابد خدایان شناخته شدند. بطلمیوس نخستین کسی بود که مکانی با کاربرد آموزشی (در هیئت یک کالج امروزی) بنام «موزه» در شهر اسکندریه بنا کرد و دانشمندان آن زمان را برای پژوهش و آموزش بدانجا فراخواند. با افول تمدن یونان، بسیاری از شیوهها و اندیشهها نیز از میان رفتند و اشیای هنری این مکانها نیز پراکنده شدند. رومیان ثروتمند، اشیای نفیس را در کاخهایشان جای دادند.
در ایران نیز، در زمانهای دور، چنین مکانهایی بوده و این شیوه ارمغاندهی به کار گرفته میشد. کاخها و کوشکهای پادشاهان ایرانی، دربرگیرنده ارمغانهای نفیس مردمی بودهاند. به دلیل علاقه و سلیقه پادشاهان هخامنشی بوده که همهساله به هنگام نوروز، نمایندگان ملل و اقوام ایرانی، بهترین ساخته و فرآوردههای خود را برای پادشاه به ارمغان میآوردند. نقشهای پلکانهای کاخ آپادانا در تخت جمشید، سندی برجسته و روشن بر این گفته میباشد. علاوه بر آن میتوان از مراکز و کتابخانههای معروف جندی شاپور، ری و نیشابور نیز نام برد.
در ایران پس از افول پادشاهان ساسانی، پس از هجوم اعراب و غارت آثار و ثروتهای هنری کاخها، بسیاری از غنایم موجود در جهان آن روز پراکنده شدند. ولی در زمانهای بعدی، اندیشه جمعآوری و نگهداری نفایس، حتی به حکمرانان ترک و تاتارنیا به ارث رسید. آباقاآن، پادشاه با قدرت ایلخانی، علاقه ویژهای به تابلوهای رنگی اروپایی داشت و در نامهای به پادشاه فرانسه درخواست فرستادن آنها را کرده بود. سلطان بوسعید، آخرین پادشاه ایلخانی، شعر میسرود و آثار باستانی، سنگهای پربها و نقشهای تذهیب شده جمعآوری میکرد. رسام، فرزند شاه اسماعیل صفوی، بانو توران خانم صفوی و خود شاه اسماعیل از مجموعهداران علاقمند بودند.
نخستین موزه در ایران به دستور ناصرالدین شاه قاجار پس از بازگشت از سفر اروپا در داخل کاخ گلستان بنیاد گذاشته شد. در کنار این موزه کتابخانهی نفیسی با چندین هزار جلد از آثار خطی ارزنده برپا شد. آثار بجا مانده از این موزه، در زمان رضاشاه، به دو موزه نوپای آن زمان، موزه اسلحه و جواهرات سلطنتی و ایران باستان ( موزه ملی)، انتقال داده شدند. در سالهای ۱۲۹۸-۱۲۹۵ خورشیدی، موزهای به نام موزه ملی تاسیس شد. پایهگذاران و گردانندگان امور فرهنگی در آن زمان، صنیع الدوله، مرتضا خان ممتازالملک و ایرجمیرزا جلالالملک بودند. در سال ۱۳۱۰ تصویب قانون عتیقات سرو سامانی به امور باستان شناسی و موزه ها دادند. در آن زمان، موزه ملی ایران در تالار آیینه کاخ مسعودیه (وزارت آموزش و پرورش کنونی) جای داشت. در سال ۱۳۱۸ خورشیدی، موزه ایران باستان که اندیشه ایجاد و طراحی آن در سال ۱۳۱۴ آغاز شده بود در محوطه باغ ملی گشایش یافت. این موزه به زودی یکی از موزه های باستانشناسی معروف جهان گردید و امروزه محل مراجعه پژوهشگران تاریخ ایران باستان می باشد، چون یافتههای آثار زیر خاکی مناطق باستانی ایران، از زمان گشایش تاکنون، در این موزه و انبارهای مطالعاتی آن جای داده شدهاند. اکنون در ایران موزههای بیشماری برای شاخههای گوناگون هنری مورد مراجعه بازدیدکنندگان میباشند.
پرسش: چرا ورودی موزه ایران باستان شباهت بسیاری به ایوان مداین دارد؟
پاسخ: فضای فکری آن زمان، بها دادن به ارزشهای ایران باستان بود. این روح پذیرش فرهنگ ایرانی و تنفس فضای ایران دوران شکوفایی پیش از اسلام، همواره در بین مردم زنده بوده و هست. الگوی بنای موزه ایران باستان در آن زمان، از سبک معماری ساسانیان به ویژه کاخ تیسفون ( ایوان مداین) برگرفته شد. طراح نقشه موزه ایران باستان، آقای آندره گدار فرانسوی و به گفته ای دیگر، موسیو مارکف بود. سازندگان بنا و معماران داخلی و گچبریها و تاسیسات آن، حاج عباسعلی، معمار وزارت و فرهنگ و استاد مراد تبریزی بودهاند. برای تاریخ برپایی این موزه، ملکالشعرای بهار شعری سروده که روی لوحی از مرمر در دیوار آن جای داده شده است. این موزه دارای دو بخش مهم دیگری هم هست که در آنها همیشه به روی بازدیدکنندگان گشوده نیست: یکی از آن دو بخش گنجینه، دربرگیرنده آثار نفیس از دورانهای تاریخی ایران و دیگری، ظروف چینی و آثار نفیس بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی میباشد که برای جلوگیری از انهدام به این موزه انتقال داده شدهاند.
پرسش: آقای پارسای، به غیر از فعالیتهای کاری و شغلی، فعالیتهای شما چیست؟
پاسخ: بیشترین بخش فعالیتهای شخصی من مربوط به پژوهشهای موزهای و فرهنگی هستند که در بالا بدانها اشاره کردم، که نتیجه این فعالیتها را به صورت ایراد سخنرانیهای گوناگون در سازمانها و انجمنها، به زبان فارسی و آلمانی در اختیار علاقمندان میگذارم.
پرسش: بخش معدودی از دانشجویان ایرانی در اتریش، مشغول تحصیل در رشته باستانشناسی هستند، از آنجا که قدمت میهنمان ایران، از نظر کاوشهای باستانشناسی، زمینهی مساعدتری از اتریش دارد درست میبینید که آنان پس از اختتام دور تحصیل راهی و گامی در راه کاوشها و مطالعات در این زمینه در ایران داشته باشند؟
پاسخ: بی آنکه ادعای آگاهی از این علم داشته باشم نظرم را بر مبنای تجربه بیان میکنم: ایران هنوز هم زمینه غنی و دست نخوردهای از دید مطالعات باستانشناسی دارد. کاوش های باستانشناسی دو بخش عمده دارد:
۱- شیوه علمی کاوش
۲- آشنایی با تاریخ و فرهنگ منطقه و کشور، که بر اثر همین آشنایی، ایرانیان باستانشناس، برای نگارش شرح و تفسیر دادههای اشیا پیدا شده، از هر کس دیگری با صلاحیتتر هستند. این گروه از دانشپژوهان میتوانند یاران موثری برای بخش نخست باشند. برای تفسیر کاربردی اشیای پیدا شده نیز همیشه به اینها و نگرش و اندیشه نوآوریشان در ایران نیاز مبرم خواهد بود.
پرسش: شما تجربیات زیادی در رابطه با فرهنگ ایران دارید، خیلی علاقمندیم بدانیم چه پیامی برای فرهنگ دوستان ایرانی دارید؟
پاسخ: من اهل پیام دادن نیستم ولی آرزو میکنم که ایرانیان خارج از کشور بکوشند به هر شکل ممکن، دانستهها و آموختههای خود را از فرهنگ و هنر ایران به فرزندان خود که به همراه به اروپا آورده اند انتقال دهند تا تداوم این اندیشه نیک به دلیل دوری از ایران به خاموشی نینجامد.
توان: با سپاس و تشکر از شما.