بازنگری آثار فرهنگی ایران؛ نگارهها
جواد پارسای • ۱ مهر ۱۳۸۶ • شماره ۱۳۸۶ - پاییز • فرهنگ و هنرنجد ایران
پژوهشی با فرایندی بینظیر از سوی دانشگاه «پیِر ماری کوری Pier Marie Courie » در پاریس، به بررسی سرنوشت شگفتآور «اقیانوس تتیس» ((Téthis پرداخته و پرده از راز پیدایش خشکیها در سیصد ملیون سال پیش کنار زده است. اقیانوس تتیس حدود سیصد میلیون سال پیش، به صورت خلیجی در شرق سرزمین بسیار پهناوری به نام «پانژه» Panjé)) قرار داشته است. پانژه، قارهی واحدی است که همهی سرزمینهای آن زمان را در بر میگرفته است و همهی قارههای امروز از بقایای آن هستند. با گذشت ملیونها سال، دگرگونیهایی که به مرگ اقیانوس تتیس انجامیده، ایران، دریای خزر و خلیج فارس را به شکل کنونی درآورده و در محل جغرافیایی امروزی تثبیت کردهاند۱٫
نشانههای سکونت انسان
نجد ایران، از جملهی مناطقی از کرهی زمین است که از دوران یخبندان مسکونی شده است. بررسی آثاری از بقایای: ماموتها، کرگدنهای شاخ پیشانی، اسبهای وحشی، گوزن و خرس، که از کاوشهای باستانشناسی بدست آمدهاند، نشان میدهد که این حیوانات، با ابزارهای سنگی، به دست انسان شکار شده اند. “ غار آزیج” در کنارهی شمالی رود ارس، یکی از این مناطق است که اثری از انسان در آن بدست آمده است. این اثر، سنگوارهی قسمتی از فک پایین یک انسان است که “ آزیج آنتروپ” نامیده شده است. از نظر آنتروپولوژی (Anthropologie)2، شباهتهایی با انسانهای “سین آنتروپ” و “ نئاندرتال” دارد. کشف این سنگوارهها بود که توجه بسیاری از دانشمندان را به سوی ایران جلب و به کاوش در این سرزمین کهنسال کشاند.
نخستین اجتماعات انسانی
پیش از این کاوشها، در ایران، باستان شناسان بر این باور بودند که چراغ تمدن، نخستین بار، در ناحیهی میانرودان (بینالنهرین) افروخته شده است. این گروه، بودن دو جریان بزرگ آبهای دجله و فرات را برای سکونت و شهریگری مردم آن ناحیه شرط مساعدی تلقی میکردند و بر پایهی این فرضیات، نشانههای تمدن را در شهرهایی مانند: جارمو Jarmo، اور Ur و تلالعبید Tal el-Obeid میجستند. برخی از آنان نیز میاندیشیدند که دهانههای رودخانههای پهنی که از میان جلگهها میگذرند، برای سکونت انسانهای نخستین، مکانهایی مناسب بودند. آنان برای اثبات نظریهی خود دهانهی رود نیل در مصر و میانرودان در خاورمیانه را مثال میزدند. تا اینکه گروهی باستانشناس، به سرپرستی “دکتر فرانک مول۳ ” آثار و ابزارهای بدست آمده از غار “یافته” در نزدیکی خرم آباد لرستان را مورد بررسی قرار دادند.
دکتر مول، تاریخ سکونت انسان در این غارِ دورهی “پارینهسنگی۴ ” را، که در آن چهار کانون آتش کشف کرده بود، به چهل و پنج هزار سال پیش، تخمین زد. او براین باور بود که از بیست و پنج هزار سال پیش، سکونت انسان در این غار خاتمه یافته و این مکان متروکه مانده است. با پدیرش این نگرش، میتوان گفت که گذر انسان از مرحلهی غارنشینی و بدوی به مرحلهی پناهگاه سازی و شهرنشینی، بیست و پنج هزار سال به درازا کشیده است. در این مدت زمان است که انسان نخستین، پناهگاههای طبیعی را که غارها باشند، ترک کرده و در کوه و دشت و جنگل، به تناسب شرایط مساعد طبیعی، به زندگی و ستیز با طبیعت سرسخت پرداخته است. در این فاصلهی زمانی هم، آغاز به تجربهاندوزی کرده و کوشیده است که عناصر و عوامل طبیعی را بشناسد، خود را از مسیر گزندهای طبیعی، مانند سیل و توفان کنار بکشد و سپس آموخته است که چگونه، پدیدههای طبیعت را مهار کرده و آنها را به خدمت خود وادارد.
از غارهای: “گنجی” و “همیان” در لرستان نیز آثار و ابزاری مربوط به دورهی پارینه سنگی پیدا شده اند که دیرینگیِ قشر “موستری۵ ” آن، به چهل هزار سال میرسد. این آثار، همزمانی آغاز سکونت انسان در غارهای لرستان را نشان میدهد. البته غارهایی هم هستند که تا هزارهی دهم پیش از میلاد مسکونی بودهاند. پرفسور “براید وود Prof. B. Wood ” باستانشناس امریکایی، که در اطراف کرمانشاه به کاوش پرداخته، معتقد است که در این ناحیه، جامعههای ابتدایی در حدود نه هزار سال پیش زندگی میکردند، که مرحلهی غارنشینی را پشت سرگذاشته، از کوهها فرود آمده، در دشتهای صاف و مرتعهای سرسبز، مرحلهی شهرنشینی را آغاز کرده و به کشت غلات و گلهداری پرداختهاند. انسان، در این مرحله، کوشیده است که زندگی نزدیک به زیست طبیعی- حیوانی خود را تغییر داده و از تواناییهایش استفاده کند. اندک اندک، با رشد توان فکریاش، عواملی را نیز به خدمت گرفته و ابزارهایی ساخته است تا با بکارگیری آنها قدرت کارآیی خود را افزایش دهد. در این دوران بود که مکان مناسبی را برای زیستِ امنِ خود پیدا کرده، با الهامگیری از طبیعت، پناهگاههایی نیز برای خود ساخته و آثار نخستینِ مکانهای زیستی خود را بر روی پوستهی زمین باقی گذاشته است.
وجود نقش و نگارهی حیوانات گوناگونی مانند: قوچ، اسب و سگ، بر روی دیوارهی غارها و روی سفالینههای باز مانده از این مردم، نشان میدهد که انسان نخستین، در گذر از مرحلهی غارنشینی و شکار به مرحلهی دشتنشینی، آغاز به اهلی کردن و بکارگیری حیوانات کرده است. “ پروفسور کارلتون کن Prof. Krlton Kuhn ” معتقد است که آثار باز مانده از نخستین اجتماعات انسان را، نه در کنارهی رودخانهها و نه در بلندی کوههای مشخص، بلکه باید در غارهای مناسب برای زندگی جستجو کرد. با این نظریهی بازگشت به مطالعهی غارها، او به بررسی آثار بجای مانده در غارهای: “هوتو” و “کمربند” واقع در بلندیهای کنار دریای مازندران میپردازد. کارلتون کن، نتیجه میگیرد که در حدود ده هزار سال پیش و شاید پیشتر از آن، در این غارها انسانهایی زندگی میکردند که معاش خود را از راه شکار حیوانات، ماهیگیری و کشت غلات تأمین میکردند. دیوارنگارههای غارها نشان میدهند که حیوانات اهلی شده، در کنار انسانها زندگی میکرده و مورد بهرهگیری آنان قرار میگرفته اند.
موضوع دیگری که در مطالعهی بستر زیستی- فرهنگی ایران مورد توجه میباشد، نطریهی “پروفسور رمان گیرشمن shmanProf. Roman Ghir ” باستانشناس فرانسوی دربارهی بخش مرکزی سرزمین ایران است. او مینویسد: “ ناحیهی مرکزی ایران ، تا شش هزار سال پیش از میلاد، دریاچهی وسیعی بوده است که آب آن از ذوب شدن برفهای رشتهکوههای دورادور فلات ایران تأمین میشده است۶٫ کنار این دریاچه و رودخانههای جاری نیز مکانهایی مناسبِ زندگی برای تشکیل جامعههای شهرنشین آن زمان بوده است. پس از خشک شدن تدریجی این دریاچه، که از خود دو کویر شورهزار باقی گذاشته است، جوامع نخستین بشری نیز عقبنشینی کرده و در مکانهای مناسبی در کنارهی کویر به زندگی ادامه داده اند. پرفسور گیرشمن، شهرکهای باستانی کنارهی دریاچه را، همان تپههای باستانی امروزیِ شهرهای کنارهی کویر، مانند: تپه حصار (در دامغان)، تپه یحیا و شهداد (در کرمان)، تپه سیلک (در کاشان)، یانیق تپه (تپه سوخته) در آذربایجان و … معرفی میکند”. امروزه با کاوش در این تپهها- که آثار فرهنگی این اجتماعات را در خود مدفون ساخته اند- توانستهایم، تا حدودی زیاد به چگونگی زندگی مردم آن دورهها پیببریم.
آقای اسمیت، باستانشناس کانادایی میگوید: “ فلات ایران را باید در شمار کهنترین مکانهایی قرار داد که انسان در آن نخستین گامهای خود را برداشته است”. او میخواهد، نظر دانشمندانی را که هنوز از تئوریهای سنتی و دگماتیک پیروی میکنند، به این نکته جلب کند که خاستگاه و گهوارهی زندگی اجتماعی بشر در ناحیهی ایران بوده است. آقای دکتر عیسا بهنام، باستانشناس ایرانی نیز میگوید: “…. روی نقشهی باستانشناسی منطقهی خاورنزدیک، نقاطی درخشانتر از ناحیهی میانرودان (بینالنهرین) قرار دارد”. او اشاره میکند: “ … خاستگاه و پایگاه نخستین جوامع، میانرودان نیست، بلکه باید از: تپه سراب، سرآسیاب، تپه سیلک، چشمه علی، تپه گیان، تپه یحیا، شهداد کرمان و چغامیش نام برد”۷ .
شهرکی در چهار هزار سال پیش
در جنوب باختری شهر تبریز، تپهای وجود دارد که به زبان محلی “یانیق تپه” = تپه سوخته، نامیده میشود. یانیق تپه، در سال ۱۹۵۸ ترسایی (میلادی) توسط پروفسور چارلز بورنی Prof. Charles Burney ، مورد بازدید و بررسی قرار گرفت. او با همکاری گروهی از باستانشناسان انگلیسی، کاوش در این ناحیه را آغاز کرد. بورنی ضمن کاوش خود به شهرکی جالب با بناهای دایرهای شکل برخورد که به نظر او، میتواند مجموعهی مسکونی مردم و محل نگاهداری آذوقه و غلات باشد. کارافزارهایی که از این کاوش بدست آمده اند، نشان میدهند که ساکنان این مجموعه و واحدهای مسکونی، از یک زندگی شهری نظامدار برخوردار بودند. چارلز بورنی، دیرینگی این منطقه را به دوهزار سال پیش از میلاد گمانه زنی میکند.
دیوار نگارههای دوران پیش از تاریخ
نگارههای روی صخرههای کوهدشت، مربوط به دورهی پیش از تاریخ میباشند و شبیه نگارههایی هستند که بتازگی، در خاور اسپانیا کشف شده اند، این نقشها در یک ردیف دایرهای شکل بر روی بلندیهای متراکم، در چند کیلومتری جنوب باختری کوهدشت قرار دارند. یکی از باستانشناسان که این دیوارنگارهها را مورد مطالعه قرار داده است، دکتر بورنی میباشد. او با مطالعهی سبک و روش و محتوای نقشها، بر این باور است که نقش اسب سواران نباید کهنتر از هزارهی دوم پیش از میلاد باشد. چون هنر اسب سواری، نخستین بار بوسیلهی ایرانیان معرفی شده است، از اینرو، میباید تاریخ همهی این نقشها وصحنههایی را که در رابطه با اسب سواران است، بطور استیلیزه نقاشی شده اند، به هزارهی دوم پیش از میلاد مربوط دانست. درستی این تاریخگذاری نیز با مطالعهی در بُرش جنوبی تأیید شده است. در اینمکان آثار و بقایای بیشتری از دورهی نوسنگی بدست آمده. که با توجه به دیگر آثار باز مانده، و با بررسی تکه سفالها و تیغههای سنگی بدست آمده از کاوش، میتوان از نگر زمینشناسی، دورهی پارینه سنگی را نیز منطبق بر آن دانست. گرچه، نقشهای غار “میرملاس” را در هر صورت نمیتوان کهنتر از دورهی نوسنگی (۶ تا ۷ هزار سال پیش) پذیرفت.
نقشهای میرملاس، که پس از گذشت سدهها و هزارهها، رنگ و حالتشان را حفظ کرده اند، از کهنترین آثار هنری اقوام ایرانی میباشند که نشانههایی از زندگی، باورها و هنر مردم آن دوره را به بینندگان امروزی انتقال میدهند. افسوس که این غار خیلی درهم ریخته و تنها سایبانی به درازای سی و پنج متر از آن به جای مانده است، که نگارهها بر رویش، از جنوب به شمال نقش شده اند. بیشتر این نقشها، صحنههای شکار یا رزم را نشان میدهند. ولی در بینشان نقش حیوانهایی نیز یافت میشوند که نمیتوان بر آنها نامی گذاشت.
بارزترین و جالبترین نقش، صحنهی شکاری را نشان میدهد که اسب سواری به دنبال گوزنی میتازد. او در حالتی است که تیر را در چلهی کمان گذاشته و به انگشت شست آن را نگهداشته است. سگی را نیز در کنار این سوار میتوان تشخیص داد، که همان گزارش اهلی شدن برخی از حیوانات و همزیستی شان با انسان را تأیید میکند.
این نقش و برخی دیگر از نقشها را اگر خوب بررسی کنیم، با توجه به دیرینگی تاریخی چند هزار سالهشان میتوانیم افزون بر آشنایی با چگونگی زندگی انسانهای آن دوران، به شمهای از باورهای اجتماعیشان نیز پی ببریم. نگارههای روی سایبان شمالی، در حدود بیست و پنج نقش هستند که بیش از پانزده نقش از آنها زیر گل مدفون شده و از بین رفته اند. یکی از نقاشیهای قابل توجه در این بخش از سایبان، نقش دو انسان به حالت ایستاده و با لباس بلند دارای کمربند و کلاه، با هیئتی شبیه به پادشاهان را نشان میدهد که در برابرشان چند انسان به حالت تعظیم ترسیم شدهاند. بالای سر این دو نفر، سایبانی شبیه به چتر، که شاید با برگ خرما درست شده باشد، دیده میشود. نقاشی دیگر، نقشی از انسان بالدار را با اندامی درشت که بر کمرش کمربندی بسته شده، نشان میدهد که با دو دستش دو شکارِ در حال فرار را گرفته است، درحالی که چند حیوان نیز به فاصلهی کمی از او در حال فرار هستند. این نقش به راحتی میتواند نمادی از باور و اعتقاد مردم تلقی شود که یکی از بهترین ابزارها برای مطالعهی جامعه شناختی آن دوران به حساب میآید. همین نقش، در سدهی هشتم ترسایی روی پلاک مفرغی نقش میبندد که در رابطه با افسانهی “ گیل گمیش” ، = پهلوان افسانهای بابل را نشان میدهد که با دو دستش، دو حیوان (شبیه گاو وحشی) را گرفته و بلند کرده است. آیا میتوان پذیرفت که یک نشانه یا باوری ریشهدار در منطقه دوام و گسترش یافته است؟
بر دیوارههای رویه صاف غار “دوشه” واقع در کوهدشت لرستان، رویهم یک سد و ده (۱۱۰) نقش گوناگون با رنگ سیاه نقاشی شده اند. این نقشها واضح تر از نقشهای غار میرملاس و همیان میباشند، ولی شاید به دیرینگی آنها نباشند. با این فرق که نگارههای دو غار اخیر با رنگهای سیاه و قرمز، حتا یک نقش نیز با رنگ زرد نقاشی شدهاند. دیوارنگارههای غار همیان پرکارترند و ظرافت و دقت بیشتری در ترسیم آنها بکار رفته است. تصویری از بین آنها، صحنهی یک شکارگاه را نشان میدهد که یک شکارچی سوار بر اسب، کمان کشیده، در حال تیراندازی به سوی دو گوزن قوی هیکل در حال فرار میباشد. گذشت زمان و عوامل طبیعی موجب شده است که بخشی از نقش شکارچی و تنهی یکی از گوزنها ریخته و خراب شود، ولی آنچه که سالم مانده، یکی از بهترین نقوشی است که از لحاظ تجسم حالت، تصویر صحنه و ظرافت نقش تاکنون دیده شده است و گذشت زمان نتوانسته است زیبایی و ویژگی این نقش را بگیرد.
آیا این نقشِ دیوار، نظیر برخی دیگر از نقشها، گزارش صحنهی شکار است که برای آیندگان ترسیم و باقی گذاشته شده است؟ یا اینکه، میتوان این نقش را، در آن دوره که هنوز خط نوشتهای پدید نیامده بود، نقشی از آرزوی باطنی تلقی کرد که برای تحقق یافتن آن، برای خدایان نمایانده شده است. مانند دعاهایی که هنوز هم بشر امروزی بر در و دیوار مینویسد و برای حفاظت از گزند یا برای رویآوری بخت و اقبال، به گردن میآویزد یا بر بازو میبندد. ابزار کار انسان طی هزاران سال زندگی در دامان طبیعت، ضمنِ دست و پنجه نرم کردن با شرایط و ناهمواریهای محیط زیست، رفته رفته پیشرفته تر و کارآمدتر شده است. تیر و کمان در پایان دورهی پارینه سنگی اختراع گردیده و با فرارسیدن دورهی میانه سنگی، کاربرد آن فراگیرتر و همگانی شده است.
اهمیت نگارههای غارهای لرستان از این جهت است که، این نگارهها نخستین تجلیات ذوق هنری و اعتقادی غارنشینان غارنشینان لرستان میباشند که بعدها تکامل یافتهی آن، در هزارهی نخستین پیش از زایش مسیح با مهارت ویژه روی سفالینهها، مهرها و ساختههای گِلی و مفرغی لرستان ظاهر گردیده اند. این ساختهها از نگرش هنری، به عنوان نشانهی پیشرفت صنعت فلزکاری و مفرغ آن زمان، معروفیت جهانی یافته اند. در بحثهای تاریخ هنر، دیوارنگارههای غارهای لرستان را با نقشهای باستانی “لاسکو” در فرانسه و “آلتامیرا” در اسپانیا مقایسه میکنند. گرچه اینها از نظر دیرینگی و تکامل، با نقشهای غارهای گفته شده درخور مقایسه نیستند ولی از نگرِ مطالعهی جامعه شناختی و رازورمزی که در آنها بکار رفته است، درخور ملاحظه میباشند. گفتنی است که آنچه دیوارنگارههای غارهای لرستان را از آثار مشابه در اروپا متمایز میسازد و بدانها ارزش ویژه میدهد، این است که یک فاصلهی زمانی بیش از دههزار سال، نفاشیهای غارهای اروپا را از هنر شناخته شدهی دورههای بعدی جدا میسازد. چه در این مدت، هیچ آگاهی از هنر مردمان آن سامان در دست نیست و معلوم نشده است، چه رابطهای میان مردمی که تصاویر غارها را بوجود آورده اند و مردمی که چندهزار سال پس از آنان، در اروپا زیسته اند، ممکن است وجود داشته باشد. در صورتی که نقشهای لرستان از نگرِ تاریخی و تداوم، کاملاً با هنر نقاشی ایران در دورههای بعدی پیوستگی دارند.
منابع:
۱. نگاهی به تاریخ پیدایش فلات ایران، کیهان لندن، شماره ۴۴۷، اسفند ۱۳۷۱ خورشیدی.
۲. دانش شناخت انسان و نژاد انسان.
۳. دکتر فرانک مول Dr. Frank Mole، از باستانشناسانی بود که برای کاوش در مناطق کهنسال ایران به این کشور فراخوانده شد.
۴. پارینه سنگی Paläolitikum را در زبانهای اروپایی، نئولیتیکوم میگویند، که آن را به دوران نوسنگی هم میتوان برگرداند.
۵. Moustrian تمدن و فرهنگ Moustier از غاری بدین نام در فرانسه اخذ شده است و مربوط به فرهنگ نخستینِ جامعههای نخستین انسانی میباشد. این تمدن و فرهنگِ انسانهای غارنشین در اروپای میانه، گسترده شد.
۶. در سال ۱۹۷۷ نگارنده در سفری که برای بررسی امکانت ایجاد موزهی منطقاای «کومش» سمنان، به همراهی پرفسور یان یلینک، دانشمند انسان شناس چک، به حاشیهی کویر در ناحیهی سمنان کرده بود، سه قطعه سنگوارهی حیوانات دریایی پیدا میکند، که پرفسور یلینک نزی با مشاهدهی آنها، دگرگونی منطفه را از دریای کهن به شوره زار کنونی تأیید میکند. دریاچههای کوچک نمک، که هنوز در حاشیهی کویر باقی مانده اند، شواهد دیگری بر این ادعا هستند.
۷. باستانشناسی ایران باستانؤ رویه ی ۱۱۵